تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 7389
بازدید دیروز : 21126
بازدید هفته : 7389
بازدید ماه : 219123
بازدید کل : 11275974
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک

 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 29 / 8 / 1399

اخلاق معاشرت امام رضا(علیه السلام)

امام رضا علیه السلام
روزی مأمون به آن حضرت گفت: من فضیلت و علم و پارسایی و عبادت تو را می‌دانم و تو را به خلافت شایسته‌تر می‌شناسم. حضرت فرمود: افتخارم بندگی در آستان خداست، با زهد و پارسایی امید نجات از شرّ دنیا را دارم و با پرهیز از حرام‌ها به کامیابی و فوز اخروی امید...

نویسنده:جواد محدثی

اخلاق معاشرت امام رضا(علیه السلام)

 نمونه‌هایی از سیره اخلاقی امام رضا (علیه السلام) که می‌تواند برای همگان به صورت یک «الگو» باشد را در اینجا بیان می کنیم.

 درباره اوصاف اخلاقی ایشان، ابراهیم بن عباس چنین گفت:

«هرگز ندیدم امام رضا علیه السلام به کسی یک کلمه جفا کند، و ندیدم که سخن شخصی را قطع کند تا سخن او به آخر می رسید، و ندیدم که حاجتمندی را در حد امکان، رد نماید.

مروری به این نمونه‌ها، سندی بر تجسّم آن فضایل را در شخصیت علی بن موسی الرضا نشان ‌می‌دهد:

احترام به کرامت انسان

در نگاه مکتب، انسان شرافت خاص دارد. حرمت نهادن به جایگاه والای انسان در سیره اولیای الهی جایگاه خاص دارد. نمونه‌هایی از سیره حضرت رضا علیه السلام که این جایگاه را نشان می‌دهد

مردی از اهالی بلخ می‌گوید:

در سفر امام رضا به خراسان همراهش بودم. روزی سفره غذا طلبید و همه خدمتکاران و غلامان را بر سر سفره نشاند. گفتم: جانم به فدایت، کاش برای اینان سفره‌ای جداگانه قرار می‌دادی! فرمود: دست بردار! خدا یکی است، پدر و مادر همه نیز یکی است، پاداش قیامت هم بسته به اعمال است.(1)

مهمان امام :

شبی کسی مهمان حضرت رضا علیه السلام بود و مشغول صحبت بودند که چراغ، خراب و خاموش شد. آن مرد دست دراز کرد که چراغ را درست کند، حضرت نگذاشت و خودش به اصلاح چراغ پرداخت، سپس فرمود: ما قومی هستیم که از مهمان خود کار نمی کشیم.(2)

پرسش از امام:

روزی در مجلس حضرت رضا علیه السلام که جمع بسیاری بودند و از حلال و حرام و مسائل دیگر می‌پرسیدند، مردی وارد شد و خود را از دوستان آن حضرت و پدرانش معرفی کرد و اظهار داشت که در بازگشت از حج، نفقه و پولش را گم کرده است و درخواست کمک کرد. پس از رفتن مردم و خلوت شدن مجلس، حضرت به اندرون رفت و پس از مدتی پشت درآمد و دستش را از بالای در بیرون آورد و پرسید: آن مرد خراسانی کجاست؟ گفت: من همینجایم. حضرت دویست دینار به او داد. پس از رفتن وی، یکی از حاضران پرسید:

ای پسر پیامبر! با آنکه هدیه شما زیاد بود، چرا خود را از او پنهان داشتید؟ فرمود: از ترس اینکه مبادا خفّت و خواری سؤال را در چهره‌اش ببینم!(3)

 و اینگونه آبروی اشخاص را نزد دیگران حفظ می‌کرد تا آسیبی به شخصیت و کرامت آنان وارد نشود.

ابراهیم بن عباس نقل می‌کند:

هرگز ندیدم حضرت رضا علیه السلام در کلامش به احدی جفا کند. هیچ وقت سخن کسی را قطع نمی‌کرد، تا او از کلام خود فارغ شود. هرگز پیش همنشینان پای خود را دراز نمی‌کرد، تکیه نمی‌داد، غلامان و خدمتکاران را ناسزا نمی‌گفت.(4)

گاهی هر سه روز یک بار ختم قرآن می‌کرد و می‌فرمود: اگر بخواهم می‌توانم در مدّتی کمتر ختم کنم، ولی از هیچ آیه‌ای نمی‌گذرم مگر اینکه می‌اندیشم کجا و درباره چه چیزی نازل شده است.(5)

نماز شب و نماز شفع و وتر و نافله صبح را هیچ وقت چه در سفر و در چه در حضر ترک نمی‌کرد.(6)

اخلاق معاشرت

شیوه برخورد مناسب با مردم و داشتن حسن خلق و ادب و احترام و تواضع، از نقاط قوّت و الهام بخش در زندگی معصومین است. در اینجا نمونه‌هایی سازنده و تربیتی از سلوک آن حضرت با دیگران آورده ایم:

ابراهیم بن عباس می‌گوید:

هرگز ندیدم که حضرت در گفتارش به کسی جفا کند یا حرف کسی را قطع نماید. در حدّ توان حاجت نیازمند را بر می‌آورد، خنده بلند و صدادار نمی‌کرد بلکه لبخند می‌زد، کار نیک و صدقه پنهانی بخصوص در شب‌های تاریک زیاد انجام می‌داد.(7)

امام در حمام:

روزی وارد حمام شد. یکی از مردم که آن حضرت را نمی‌شناخت، از او خواست که بر او کیسه بکشد. حضرت رضا علیه السلام نیز پذیرفت و مشغول کیسه کشیدن او شد. مردم آن شخص را متوجه ساختند که این مرد، علی بن موسی الرضا علیه السلام است. شروع کرد به عذر‌خواهی. اما حضرت کار خود را ادامه می‌داد و او را دلداری می‌داد تا ناراحت نباشد.(8)

نظارت بر کار خادمان:

بر کار خادمان خویش نظارت داشت و اگر خلافی می‌دید، مشفقانه تذکّر می‌داد. روزی یکی از غلامان میوه‌ای را ناقص خورد و به دور انداخت. حضرت فرمود: سبحان الله! اگر شما از آن بی‌نیازید، کسانی هستند که به آن محتاجند. آن را به کسی بدهید که نیازمند آن است.(9)

مزد کارگر:

یک بار هم هنگام غروب، در میان غلامانش که کار می‌کردند، سیاه پوستی را دید که به کار مشغول است. پرسید: او کیست؟ گفتند: ما را کمک می‌کند، ما هم در آخر کار چیزی به او می‌دهیم. پرسید:آیا اجرت و مزد او را معین کرده‌اید؟ گفتند: نه، هرچه بدهیم راضی می‌شود. حضرت با عتاب و عصبانیت فرمود: بارها گفته‌ام وقتی کسی را به کار می‌گیرید، قبل مزد و اجرت او را معین کنید و اگر چنین نکنید، سه برابر حقش هم به او بدهید، خیال می‌کند که کم داده‌اید.(10)

اخلاق امام:

اخلاق والای آن حضرت سرشار از بزرگواری و کرامت بود. می‌فرمود: ما خاندان «عفو» را از آل یعقوب به ارث برده‌ایم، «شکر» را از آل داود و «صبر» را از آل ایوب.(11)

هیبت امام:

یکی از هاشمیان به نام علی بن عبدالله، خیلی دوست داشت خدمت حضرت برسد و به حضورش سلام عرض کند. اما هیبت و عظمت آن حضرت، سبب می‌شد اقدام نکند. یک بار حضرت رضا علیه السلام مختصر کسالتی داشت و مردم به عیادتش می‌رفتند. به علی بن عبدالله گفتند: اگر قصد دیدار و تشرّف داری، اکنون فرصت مناسبی است. وی به عیادت آن حضرت رفت. امام رضا علیه السلام خیلی به او احترام و ملاطفت کرد و خوشحالش نمود. چند وقت پس از آن، علی بن عبدالله مریض شد، حضرت رضا علیه السلام به عیادت او رفت و آن قدر نشست تا افرادی که در خانه او بودند خارج شدند.(12) و این نهایت ادب و لطف و تکریم او را می‌رساند.

افتخار بندگی:

روزی مأمون به آن حضرت گفت: من فضیلت و علم و پارسایی و عبادت تو را می‌دانم و تو را به خلافت شایسته‌تر می‌شناسم. حضرت فرمود: افتخارم بندگی در آستان خداست، با زهد و پارسایی امید نجات از شرّ دنیا را دارم و با پرهیز از حرام‌ها به کامیابی و فوز اخروی امید وارم و با تواضع در دنیا، امید به رفعت و بزرگی نزد خداوند دارم.(13)

خادم او یاسر نقل می‌کند:

وقتی حضرت رضا علیه السلام تنها بود (و دور از برنامه‌های حکومتی و تشریفات) همه همراهان و اطرافیان را از کوچک و بزرگ، دور خود جمع می‌کرد، با آنان حرف می‌زد و با ایشان انس می‌گرفت و همدم آنان می‌شد و هنگام غذا نیز همه آنان را از کوچک و بزرگ، حتی کار پردازخانه و حجامت کننده و... را هم صدا می‌کرد و با خودش سر سفره می‌نشاند و باهم غذا می‌خوردند.(14)

مهمان امام:

به مهمان خویش بسیار عنایت داشت و خدمت می‌کرد. یکی از اصحابش به نام محمد بن عبیدالله قمی می‌گوید:

در خدمت حضرت بودم، بسیار تشنه‌ام بود، ولی نمی‌خواستم که از آن حضرت آب بطلبم. حضرت خودش آب طلبید و کمی نوشید و به من هم داد و فرمود: ای محمد! بنوش، آب خنک و گوارایی است.(15)

پی نوشتها:

1. بحارالانوار، ج 49، ص 101.

2. همان، ص 102.

3. همان، ص 101.

4. همان، ص 90.

5. همان، ج 89، ص 204.

6. همان، ج 49، ص 94.

7. عیون اخبارالرضا، ج 2، ص 184.

8. مناقب، ابن شهرآشوب، ج 4، ص 325.

9. بحارالانوار، ج 49، ص 102.

10. همان، ص 106.

11. مسند الرضا، ج 1، ص 46.

12. همان، ص 47.

13. مناقب، ج 4، ص 362.

14. عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 159؛ مسند الرضا، ج 1، ص 84.

15. بحارالانوار، ج 49، ص 31.




نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: منبر ووعظ
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی